جدول جو
جدول جو

معنی گل پیاله - جستجوی لغت در جدول جو

گل پیاله
کاسه ی گلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل پناه
تصویر گل پناه
(دخترانه)
پناه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ته پیاله
تصویر ته پیاله
اندکی شراب که در ته جام باقی مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم پیاله
تصویر هم پیاله
کسی که با دیگری شراب می خورد، دو تن که با هم شراب بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ دَ / دِ)
هر گلی را گویند که آنرا درخت و بوته ای بزرگ نباشد، همچو: نرگس و سوسن و بنفشه و لاله و امثال آن و جمیع گلهای صحرائی. (برهان). گلی که بوته نداشته باشد نه درخت مثل گل نرگس و گل لاله و گل سوسن. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (الفاظ الادویه) (غیاث). هر گلی که ساق داشته باشد، چون: لاله و سوسن و گل نرگس. جمع گلهای صحرایی را گل پیاده خوانند و تحقیق آن است که لفظ پیاده در اینجا بمعنی پست استعمال یافته، زیرا چه نسبت پیاده سوار، پیاده پست میباشد، پس بمعنی اول صحیح بوده. از اینجاست که سرو کوتاه قد را سرو پیاده گویند و همچنین گلهای صحرایی را گل پیاده از آن جهت که بوته های آن کوتاه و پست بوده نه از آن جهت که خرد است و الا بایستی که گلهای درختان بزرگ مثل شکوفۀ بادام کوهی را نیز گل پیاده میگفته باشند صحیح نیست. (آنندراج) :
تو گویی زآن بتان در دشت ساوه
دمید از خاک گلهای پیاده.
امیرخسرو (از جهانگیری).
دوان پیش براق خسروان شاد
چو گلهای پیاده در ره باد.
امیرخسرو.
نهال عمر ابد با کمال رعنایی
گل پیاده نماید نظر به قامت دوست.
صائب (از آنندراج).
عمر دراز سرو به اقبال سرکشی است
خون گل پیاده به طفلان هدر بود.
صائب (از آنندراج).
آنجا که ترک حسن تو سر لشکری بود
گلها سوار و لاله و سنبل پیاده ست.
ملاطغرا (از آنندراج).
، گل خودرو. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ لَ / لِ)
از جمله خطهایی است که در جام جم بوده، لیکن در غیر جام جم نیز استعمال کنند. (آنندراج) :
آماده جلای نظر شو که ساقیان
خط پیاله بر لب میگون نوشته اند.
طالب آملی (از آنندراج).
ز فیض بی خودی از هر دو کون آزادم
خط پیاله ز غمها خطامان من است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ / تَ هَِ لَ / لِ)
ته جرعه. (آنندراج). شرابی که در ته جام باقیمانده باشد. (ناظم الاطباء). آنچه از مشروب در ته پیاله بجای ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ته پیاله که بر خاک گشتگان ریزی
مرا که سوخته ای مغز و استخوان دریاب.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ لِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در سه هزارگزی جنوب شیراز. سکنۀ آن 412 تن. آب از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ / لِ)
دو تن که با هم پیاله زنند، دو یار موافق. ندیم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ)
آلتی است معماران را که بدان گل و آهک بر در و دیوار مالند و آنرا کرفی گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ لا لَ / لِ)
شقایق و خشخاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ تَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 36هزارگزی شمال ایذه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 196 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم پیاله
تصویر هم پیاله
کسی که با دیگری در نوشیدن شراب وعرق همراهی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم پیاله
تصویر هم پیاله
((~. ل))
هم نشین، رفیق، کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند، هم کاسه
فرهنگ فارسی معین